تو ذهن من فقط تویی حتی اگه خودم نخوام
هرچه بر من گذشت حقم بود من از این بیشتر سزاوارم تو گناهی نداری ای زیبا مرگ بر من که دوستت دارم
میگن هیچ عشقی تو دنیا مث عشق اولی نیست
میگذره یه عمری اما از خیالت رفتنی نیست داغ عشق هیشکی مثل اونکه پس میزندت نیست چه بده تنها شی وقتی هیچکسی هم قدمت نیست چقده سخته بدونی اونکه میخوایش نمیمونه که دلش یه جای دیگه ست همه وجودش مال اونه چه بده برای اونکه جون میدی غریبه باشی بگی میخوام با تو باشم بگه میخوام که نباشی
هر که آید گوید
گریه کن، تسکین است
گریه آرام دل غمگین است
چند سالی است که من می گریم
در پی تسکینم
ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا
بین ما فاصله است
من و آرام دل غمگینم
برای من
“مهر”
در نگاه توست
نه اولین ماه پاییز . . .
مرگ به زندگی گفت: چرا خیلی ها من را دوست ندارند؟
زندگی پاسخ داد: برای اکثر انسانها، من دروغم و تو حقیقتی. هیچکس حقیقت را دوست ندارد. اما هستند کسانی که تو را هم دوست داشته باشند.
مرگ گفت: بله. برای کسانی که حقیقت تو را دیده اند، من دروغی بیش نیستم...
جا برای من گنجشک زیاد است ولی!
به درختان خیابان تو عادت دارم عادتم داده خیال تو
که یادم باشد....
یاد من هم نکنی باز به یادت باشم!
میگن هیچ عشقی تو دنیا مث عشق اولی نیست
میگذره یه عمری اما از خیالت رفتنی نیست
داغ عشق هیشکی مثل اونکه پس میزندت نیست
چه بده تنها شی وقتی هیچکسی هم قدمت نیست
چقده سخته بدونی اونکه میخوایش نمیمونه
که دلش یه جای دیگه ست همه وجودش مال اونه
چه بده برای اونکه جون میدی غریبه باشی
بگی میخوام با تو باشم بگه میخوام که نباشی
پر از یاد تو پر خاطره
چشام هرشب از نبودت پره
اگه قلب من واست میزنه
اگه بی چشات دلم میشکنه
خداحافظ تو با اینکه هنوزم میمیرم برات
خداحافظ تو میسوزونه دعوا آتیش خاطرات
خداحافظ تو تا قلبم به تنهایی عادت کنه
تا اشکم به چشمام خیانت کنه خداحافظ تو
قرارمون نبود تنها بری تو
قرارمون نبود بی تو بمونم
قرارمون نبود فاصله باشه
قرارمون نبود بی تو بخونم
خداحافظ تو با اینکه هنوزم میمیرم برات
خداحافظ تو میسوزونه دعوا آتیش خاطرات
خداحافظ تو تا قلبم به تنهایی عادت کنه
تا اشکم به چشمام خیانت کنه خداحافظ تو
جوابم نکن مردم از ناامیدی
شاید عاشقم شی خدارو چه دیدی
خیال کن جواب منو دادی اما
عزیزم جواب خدارو چه میدی
همینجور اشکام سرازیر میشن
دیگه از خودم اختیاری ندارم
من از عشق چیزی نمیخوام به جز تو
ولی از تو هیچ انتظاری ندارم
صبوریم کمه بیقراریم زیاده
چقد بیقرارم منه صاف و ساده
عزیزم چقد سخته دل کندن از تو
عزیزم چقد تلخه کام من از تو
نزار زندگیم راحت از هم بپاشه
جوابم نکن مردم از بی جوابی
یه چیزی بگو پیش از اینکه بمیرم
به خوابم بیا پیش از اینکه بخوابی
شب از نیمه های زمستون گذشته
به خوابم بیا پیش از اینکه بمیرم
اگه پا به خوابم گذاشتی عزیزم
یه چیزی بگو بلکه آروم بگیرم
هرگز چشمانت را برای کسی که معنی چشم هایت را نمی فهمد گریان نکن... .
باید باور کنیم
تنهایی
تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست،
روزهای خستهای
که در خلوت خانه پیر میشوی…
و سالهایی
که ثانیه به ثانیه از سر گذشته است.
تازه
تازه پی میبریم
که تنهایی
تلخترین بلای بودن نیست،
چیزهای بدتری هم هست:
دیر آمدن!
دیرآمدن!!!
حماقت چیست…؟
این که من…
تو را…
با تمام بدیهایی که در حقم میکنی…!!
هنوز…
دوست دارم
دل دیگه سادگی نکن خیال عاشقی نکن
اون دیگه لایق تو نیست دوباره بچگی نکن
عاشق تو با سختیها میجنگه واسه داشتنت
نمیگیره بهونه ای واسه جا گذاشتنت
سلام دوستای گلم من یه مدت نبودم
ببخشید ولی الان آپم با کلی مطلب
قشنگ.
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا،
دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را…
این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیکنی!
باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
سنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکردهای و روی هم تلنبار شدهاند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمیتوانی با خودت بِکشیاش…
شروع میکنی به خرج کردنشان!
توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی
توی رقص اگر پابهپایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد
در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خندهات انداخت و اگر منظرههای قشنگ را نشانت داد
برای یکی یک دوستت دارم خرج میکنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ میشود خرج میکنی! یک چقدر زیبایی یک با من میمانی؟
بعد میبینی آدمها فاصله میگیرند متهمت میکنند به هیزی… به مخزدن به اعتماد آدمها!
سواستفاده کردن به پیری و معرکهگیری…
اما بگذار به سن تو برسند!
بگذار صندوقچهشان لبریز شود آنوقت حال امروز تو را میفهمند بدون اینکه تو را به یاد بیاورند
غریب است دوست داشتن.
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...
و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر.
تقصیر از ما نیست؛
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند!